تنها در قرنطینه با پدر و مادر :: ZIBAKENAR

مجله اینترنتی زیباکناری

تنها در قرنطینه با پدر و مادر

  • ۹۵۶

این روزها برنامه زندگی خانوادگی ما به واسطه قرنطینه دچار اختلال و لرزش‌های ریزی شده. امروز می‌خواهیم به بررسی این موضوع بپردازیم و پدر و مادرها را به صورت ذیل، زیر ذره‌بین ببریم.

پدر: آن مالک بی‌چون و چرای کنترل تلویزیون، این روزها خودش هم از بالا و پایین‌کردن کانال‌ها خسته شده. روزهای اول کمی برایش جذابیت داشت و ذوق می‌کرد از اینکه می‌تواند اخبار را به ۱۸ زبان زنده دنیا بشنود و به یک زبان زنده دنیا به همه‌شان حرف‌های کت و کلفت بزند. اما این روزها صبرش تمام شده. مثل بچه گربه همه‌اش منتظر است در باز شود تا به یک بهانه‌ای برود بیرون. مثلا هیچ‌وقت نمی‌گذارد آشغال‌های توی خانه به ۵۰گرم هم برسد، بالای سرمان می‌ایستد و به محض اینکه پفک‌مان را خوردیم، آشغالش را می‌گیرد و می‌برد کوچه و می‌اندازد توی سطل آشغال. گاهی هم که آشغال پیدا نمی‌کند، مجبورمان می‌کند یک چیزی بخوریم تا او زودتر به دیدار سطل آشغال برود. مثلا چند روز پیش وقتی هیچ‌ چیزی پیدا نکرد، من را مجبور کرد سیب‌زمینی را پوست بکنم و خام‌خام بخورم و پوستش را به او تحویل بدهم. تازه، جدیداً رویش هم توی روی من باز شده و همه‌اش به من می‌گوید که بیا بازی کنیم. اوایل به اتل‌متل‌توتوله هم راضی بود اما بعدش کمی خشن‌ترش کرد و گفت بیا نون بیار کباب ببر بازی کنیم. متأسفانه یا بازی را خوب به او یاد نداده بودند یا این‌طور وانمود می‌کرد که خوب بلد نیست و به جای اینکه بزند پشت دستم، می‌زد تو گوشم. البته فعلا طبعش آرام‌تر شده و می‌گوید بیا مشتری‌بازی کنیم. بعدش هم می‌رود پشت میز می‌نشیند و به من الکی جنس می‌فروشد و سعی می‌کند پولش را واقعی از من بگیرد. الان هم چند روزی است که گیر داده که «تو چرا هیچ کاری نمی‌کنی من به تو گیر بدهم. قبلا که سرم شلوغ بود، همیشه یا بوی گند سیگار می‌دادی، یا با دوستان بدتر از خودت رفت‌‌وآمد می‌کردی، یا احترام من را نگه‌ نمی‌داشتی، الان چرا مثل آدم شدی؟ یالا همانی بشو که قبلا بودی تا من باهات دعوا کنم و سرم گرم شود.»

مادر: ایشان زیاد از اینکه خودش در خانه است ناراحت نیست، بیشتر از این ناراحت است که ما چرا توی خانه هستیم. حتی چند شب پیش دیدم که در خواب کابوس می‌دید و از پدر خدابیامرزش گله می‌کرد که «تو می‌گفتی این مرد اهل کاره و اگر سنگ هم از آسمون بباره کارش رو ول نمی‌کنه، حالا بیا و ببین که واسه نیم‌مثقال ویروس کار و زندگیش رو تعطیل کرده و با پسر لندهورش نشستند بغل دست من...» این روزها همان سلام و خسته نباشیدی که شب‌ها بین‌شان ردوبدل می‌شد، هم نمی‌شود. مادر معمولا روزی یک‌بار از گروه زنانه‌اش در تلگرام بیرون می‌آید و یک قابلمه یا تابه را تَق می‌کوبد روی میز که یعنی غذا حاضر است و بیایید کوفت کنید، بعدش هم برمی‌گردد به گروه. مامان همچنین به تازگی تماس تصویری را هم یاد گرفته. البته هنوز آداب استفاده از این تکنولوژی را یاد نگرفته و به سوپری سر خیابان هم می‌خواهد زنگ بزند گزینه تماس تصویری را فشار می‌دهد که خود این موضوع هم مشکلات جدیدی ایجاد کرده.

با تحلیل‌های بعد با ما همراه باشید.

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آهنگ لاکو جان امیر عظیمی


دانلود آهنگ لاکو جان از وب سایت زیباکناری 

ورود